نقطه ی کور

احتمالن تنها نقطه ی روشن ِ این روزهای زندگی همان کنج تاریک ِ تاریک ِ کمی سرد کافه است. با بوی زننده ی دودهای در فضا. با مرد ِ کافه چی که کمی می لنگد و همین روز هاست که بنشینی و بهش بگویی "همون همیشگی".

با لب های خندان دروغین. با دوستی که روبرویت نشسته است و می تواند تمام حرف های ناگفته ات را از چشم هایت بفهمد. تمام سکوت هایت را. با طعم مطبوع ِ همان همیشگی. بی شک آن جا تاریک ترین و روشن ترین نقطه ی دنیاست.

دست هایت را تند به هم بمالی و گوله کنی "هااااه...چقدر بیرون سرده".