پروانه ی غمگین

به ما. به تمام روزا و شبای بد و خوب ِ ما. به روزای اولی که از کنار هم رد میشدیم، هم ردیف ِ هم می شِستیم اما با هم نبودیم. بودیم ها اما باور کن نمی دونستم همون عضو سه چاهار نفره ی آی اِل آی هستی. وقتی گفتی هم صورتت یادم نیومد. باور کن ها! همه ی سرسنگینی و خجالت هامون رو مسیرهای چند ساعته ی چند روز در هفته آب کرد. ذوب کرد. به همه ی تو تاریکی ِ 5 صبح راه افتادن هامون و تو تاریکی ِ شب برگشتن هامون. به استرس امتحان ها. به مسیر یخ گرفته ی ون ِ سفید رنگ ِ صبح امتحان ِ برنامه نویسی. نخوندن ها و نصفه نیمه خوندن ها. به نظرت بیام! آره بیا. حذف کنم! نه به سر امتحان  رفتنش می ارزه. به رسوندن هامون وقتی شماره های کارتمون کنار هم بود. امتحانای الکی.  امتحانای راس راسکی. پاس شدیم. افتادیم.


به اتوبوس های خشک و داغ و عرق ریز ِ تابستون. به اتوبوس های خیس و کثیف و بدبوی زمستون. هر کی زودتر بالا رفت 2تا جا بگیره. هر کی زودتر نرفت بره تا سوپر هله هوله بگیره :))). به خواب رفتنامون اول صبح، تو تاریکی. تا تهِ را حرف زدن. تا ته ِ راه پرحرفی کردن و خندیدن. تا ته ِ راه ناله کردن و گله کردن از بدبختیامون و دپ شدن. بغض کردن و آهنگ گذاشتن تو گوشامون. آهنگایی که بهــِم اینو داده بودی! تکون خوردن راننده و صندلیش با ریتم آهنگ ِ تو گوشامون و دیدن دوتا دختر ِ خل و چل تو آینه که همه ی راه رو می خندن. اون شب یادته از اتوبوس جا موندیم وسط بر و بیابون! چقدر ترسیده بودیم. چقدر بچه بودیم. یادته دعوامون! دعوا که نه یه بحث کوچیک بود. من شروع کرده بودم، نگو تو هیچ کاره بودی. ارتباطمون قطع شد. یه روز به سرم زد و پله هارو دوتا یکی اومدم بالا تا کتابخونه. صدات کردم. رفتیم پایین. ازت عذرخواهی کردم. ببخشید. خیلی وقتا آدمو نجات میده.


به ساعت ها راه رفتن و به از پا دراومدنامون. تو یه ربع حاضر شدنامون. تو کافه نشستن و سکوت کردن. لم دادن رو یه دست و غرغر زدن. بوی چوب ِ میز و صندلی ِ تازه عوض شده و چاقاله بادوم های کنارمون. میوه خریدنای نیم کیلویی ِ دانشجوییمون.کارتی که موقع لیموناد سرکشیدنت گذاشتم جلوت. خشکمون زده بود. دس بندای رنگی رنگی ای که برام گره زدی، تعدادش از دسم در رفته. داشتم تو گوشیم می گشتم دیدم این همه سال یه عکس یهویی  نداریم. از حالا من می دونم و تو دوربین. به شادی ها و غمایی که تو کلی شون شریک بودیم، با هم بودیم.غما بیشتر بود درست اما تهش که شوخی های خاک برسری می کردیم و می خندیدم.

به تو. به من. به ما....نباید وایسیم. اینکه بعضی وقتا می شِستیم و از مهم نبودن زنده یا مرده بودنمون حرف می زدیم درست. این که یه ورق کاغذ داشتیم تو کیف پولمون که ترجیه می دادیم ازش استفاده کنن درست. اما حالا که هستیم، حالا که می تونیم، باید بتونیم، نباید وایسیم. بریم و بریم و بریم...نمی دونم کجا که اگه می دونستم این نبودم. فقط میدونم فعلن بریم.

نباید وایسیم.



تیک 1: برای ش.ح


تیک 2: خواستم برای روز تولدت خوشحالت کنم. بدون معطلی نوشتم از هرچی یادم بود. خیلی ان. میشه روش ساعت ها کار کرد و یه نوشته ی خوب درآورد. نوشته ای که به ناچار تو روزای نه چندان خوشم می نویسم نمی دونم شیرین شد یا تلخ. تولدت مبارک رفیق.


تیک 3: می تونی هرجا ازش استفاده کنی. نیاز به اسم من نیس. پرینت بگیر بذار لا کتابت اصن :دی