از من اصرار, از تو...

از او خواسته بود با هم بنویسند. نه از هم. تنها با هم.

اصرار کرد. یک ماه ِ تمام. یک سال ِ تمام. دو دوره ی تمام.


وقتی تو رفتی, از همه ی وبلاگ های دو نفره ی دنیا متنفر شد.

کلفتی ِ پروندهــــ از آن ِ من

براش هیچ فرقی نداشت چشماش برق بزنه و جلوی مرکز خرید بغل دوستش بپره,


یا گوشه ی سمت چپ ِ اتاقک ِ در حال حرکت تو هوا, کز کنه و آهنگ تو گوشش رو عوض کنه,


همه ی فکرش شده بود شناسنامه ی دربند, کاغذهای سیاه شده, دانشجوی تعلیقی.

فقط نگاه کن

شاید همین اطراف


همین پس و پشت ها


یک گوشه


با جین ِ سایه روشن ِ خاکی و


چهار خانه ی تیره,


با چشم های درشت و


موی تازه کوتاه شده,


با دوست داشتن های همیشگی ات و


اخلاق گند ِ همیشگی ات,


ایستاده باشی.


اگر همین اطراف


همین پس و پشت ها هستی,


پشت آن سیاهی ِ لعنتی بایست


خودت را نشان نده