عنوان رانندگی در مستی چطور است!

مثل سر درد بعد از مستی بود وقتی از خواب بیدار شدم. ساعت چند بود! چند ساعت خوابیده بودم! روز خوابیده بودم و حالا هوا تاریک بود. اگر درد ِ دوباره ی دستم را حساب کنم احتمالن در مستی دعوایم شده بود. بعد با آرنج کوبانده بودم در صورت کسی! شاید آن قدر مست بودم که نفهمیدم کجا می روم و به یکی از کنج های برجسته ی دیوار برخورد کردم و افتادم. قبل از خواب کجا بودم!

یک گوشه روی صندلی کز کرده بودم و پاهایم را بغل گرفته بودم. آه...یادم آمد. چند ساعت ِ مداوم عینک به چشم و گوشی به گوش تصویرهای متحرک را نگاه می کردم و صداهای درهم را می شنیدم. احتمالن یک جاهایی در مغزم اِرور ِ چرند داد که افتادم روی تخت، بی حال، رو به بالا، مثل مست شده های آسیب دیده. "خ" می داند چقدر از خواب های رو بالا تنفر دارم. "خ" همیشه  می گوید "تو مغز نداری". اما شاید یک نرون ِ باقی مانده بود که از حمله های مشت های محکم زیر دوش ِ صبحگاهی که وقتی دست از حمله کشیدم و خودم را به دیوار روبروی در سراندم و نشستم و به در کشویی خیره شدم، زنده بود و نفس های آخر را می کشید که آن اِرور را داد و افتادم روی تخت.

و آن خوابی که دیدم، به راستی مثل خواب دیدن های بعد از مستی بود. از آن ها که دلت بخواهد هزار بار بخوابی و ببینی. باید وقتی بیدار شده بودم کسی بالای سرم ایستاده بود تا یک لیوان آب بدهد و دو عدد قرص. نه برای خوب شدن سردرد نه درد ِ دوباره ی دست. برای این که خوابم ببرد. یک روز...دو روز...همیشه.