همین دم دم های صبح

زیر باران مورب ِ تند ِ آخرهای پاییز ایستاده بود و فکر می کرد همیشه وقتی پای قدهای بلندتر در میان باشد، قدهای کوتاه تر بیشتر خیس می شوند. هرچقدر که خودشان را گولـّـه کنند به یک ور. نه. فایده ندارد که ندارد. فکر می کرد حالا که تو نیستی چه فرقی می کند چه بگوید، اصلن ساکت باشد.

هر چاله ی آبی که پیدا کرد داخلش افتاد تا ثابت کند هنوز داخل پوتینش خشک ِ خشک است. به آسمان نگاه کرد، به شهر ِ بازی که زیر خیسی و کثیفی از روزهای کودکی اش هم زشت تر بود، به درخت ها، به پرنده ها، به همه ی دنیا. راستش در دلش با خودش یک بازی هم راه انداخت.

صدای قدهای بلندتر، قدهای کوتاه تر را به خودش آورد، نمی دانست کجای تعریف ِ داستان است. سرش را تکان داد "اوهوم اوهوم".




از دوست های وبلاگی ام همه شان، نه، بیشتری شان یا خداحافظی کرده اند و دیگر نمی نویسند، یا غیر فعال کرده اند و دیگر نمی نویسند، یا یک جای دیگر می نویسند و من نمی دانم.

مثل یک کافه ی متروکه شده این جا. من قبل رو بیشتر دوست داشتم.




نظرات 5 + ارسال نظر
مجرم جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:54 ب.ظ http://Ho3yn.ir

اوهوم
همه رفتن، همه مارو تنها گذاشتن..
فک نکنم منو یادت باشه، از یاد رفته ام
-
مانا باشی

می دونی قبلنا کلی حوصله داشتم بشینم وبلاگ های مختلف بخونم، حتا علامت بزنم که دنبالشون کنم...حالا کم رنگ شده، نه می خونم نه دنبال می کنم نه وبلاگ خودم رو باز میکنم.
ندیده می تونم بگم اون موقع قالبتو دوست داشتم..یادم هست :)
هم چنین

یاس وحشی شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام رفیق...
من همچنان مشتری ِ اینجا هستم... شک نکنید.

سلام رفیق
هنوز کمی حس ِ خوب مانده از داشتن چنین دوستانی

Alu شنبه 30 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ق.ظ

چند روزی داشتم فکر می کردم چیزی بنویسم یا نه

و خب معلومه که به چه نتیجه ای رسیدم الان که دارم می نویسم(شایدم نه؛چون مثل همیشه درگیرم با خودم)

کلاً من 4 تا(یه زمانی هم 5 تا) بلاگ فارسی رو دنبال می کردم؛که الان فقط 2تاشون هستن دیگه(با همین)...

خلاصه فقط بگم که دمت گرم که می نویسی هنوز؛دوست دارم اینجا رو...

سلام
چی بگم والا کلی از وبلاگ نویس هایی که به خاطر اونا دکمه ی پاور رو می زدم دیگه نمی نویسن....
مرسی که هستی

پریا سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:44 ق.ظ

به به عجب خصوصی شد!!

:))) درستش کردم
منم اگه اختیار همه چیم دست خودم بود اون راه رو امتحان می کردم.
از این حس های مصمم هم خوبه اما من هنوز رو قسمت ِ آخر حرفم وایسادم :دی

پاسبان جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:52 ق.ظ

سلامی خوب.
بنویس.دوستهای جدیدتر و نوشته های بهتر هم پیدا میشه.
باورت میشه من نزدیک به ده بار اولی که متنت رو خوندم،"قد"ها رو با "قدم"ها اشتباه گرفتم و خیلی خوشم اومد؟!

سلامی خوب تر :))
می نویسم اما اولین دوست های وبلاگی یه چیز دیگه ن.
یعنی با قدم ها خوشت اومد و با قد ها نه! یا برعکسش! یا چجور!
البته قدهای بلندتر، قدم های بلندتری هم دارن و همین طور برای قدهای کوتاه تر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد