Red Noise

انگار که ببارد, تند و تیز, مثل توی فیلم ها. از آن هایی که تا ته ات را خیس می کند. حتا چشم هایت را نتوانی کامل باز کنی و رو به رویت را ببینی. خشکت زده باشد. گیج و وامانده به یک جا خیره شوی. ترسیده باشی. تنت یخ کرده باشد. همه جا را سیاه و پر آب ببینی, اما حتا این جا هم بی خیالت نشوند. تا این جا دنبالت آمده باشند, که توی این صداها مرتب تکرار کنند, که تمام ذهنت را اشغال کنند [هیچ چیز تغییر نمی کنه...برای همیشه باید تحمل کنی...حتا اگه نخوای حتا اگه بجنگی...بهتره کوتاه بیای...مثل فراموشی...این طوری برای خودت هم بهتره...] که بهت بفهمانند تو یک بازنده ای.

انگار که همه ی دانه های گرم را روی صورتت بتوانی حس کنی, مثل سکوت های روی کاناپه. زیر بارش تندش آرام بنشینی, موهایت را چنگ بزنی. صدایت هماهنگ با تکان های بدنت باشد.


خودت را آرام کنی, که در جواب "چی شده؟" بدون فکر به هوای زیر صفر و برف روی سقف های شیب دار, با بدن لرزان بگویی "گرمم شد...اومدم دوش ِ آبِ سرد"

نظرات 10 + ارسال نظر
غریبه یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ

به نظرت دوش آب سرد فایده ایی هم داره ؟

نه...خود فریبیه

بهروز(مخاطب خاموش) یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام...


بار.ن...بزرگترین کاربردش برای من....
تازه شدنه...
از صفر شروع میشم.

سلام
هر روز باران...

امیر یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:14 ب.ظ

اینروزا هیچیز فایده نداره ... حتی جواب سوال "چی شده ؟" ... حتی دوش آب سرد ...

حتا فرار کردن...هیچی ِ هیچی

ناصر دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ http://introspection.blogsky.com

حرف هرکس اهمیت دارد؟؟
اگر داشت که من باید در حمام زندگی میکردم دختر جان:|

قضیه اینجاش گیر می کنه که حرف "هرکس" نیست...یه اسپشلیست یه متخصص یه واردِ کار...

ناصر دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ق.ظ http://introspection.blogsky.com

خدا نبوده که...تا وقتی در هست کلید هم هست

هوووم

سیاوش پاکسرشت دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ب.ظ http://mr.pakseresht.info

حالی که اونجا داری و هیچکس نمیبینه و نمیفهمه!!!

هیچ کس نمی فهمه...دقیقن

غریبه پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ق.ظ http://gharibeh70.blogsky.com

من سکوت میکنم

:-|

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:49 ب.ظ

شاید با جنگیدن به چیزی که دنبالش هستی نرسی،ولی قظعاً یه چیزایی تغییر می کنه.
می دونی یه اتفاقی که هر بار با خوندن نوشته های تو برام می یوفته اینه که برای فهمیدن حرفی که قصد داری بزنی،مجبورم چند بار نوشتت رو بخونم
و اینکه سلام

سلام حال شما!
دارم به این می رسم, اما خوب جنگیدن هم شرطه. باید بلد بود درست جنگیدن رو...گاهی می فهمم که بلد نیستم.
می دونی! به نظرم این ویژگی برای نوعی نوشته ها می تونه خیلی خوب باشه, برای نوعی دیگه هم ضعف.
با توجه به بازتاب های خصوصی و غیر خصوصی, تو دسته ی دوم قرار می گیرم.

پاسبان پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ

بالایی منم :)

:) بله

پاسبان شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ب.ظ

خوبیم به لطف دوستان
*همین که یه نوشته من رو مجبور می کنه چند بار بخونمش یعنی حرفی برای گفتن داره و می تونه عیب از من خواننده باشه
توام فقط بنویس

ممنون از روحیه دادنت... :)
راستش اوایل کمی ناراحت می شدم...اما حالا فقط باب میل خودم می نویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد