وقتی تنم پر از ترکِش می شود...

کافی ست مسیر ِ هر روزه ات باشد. باکس* زردِ بدرنگ, با آن کمربندهای هوا خفه کُنَش. کافی ست زانوهایش یک وجب بالاتر از پاهایت قرار بگیرند, حتا گاهی دو وجب بالاتر, طوری که با یک حرکت آن ها را در بر بگیرند و زانوهایت ناپدید شوند. کافی ست دست هایش را کنار پای خود, موازی ِ پای تو حرکت دهد و آخرهایش هرچقدر که به مقصد نزدیک تر می شویم, تکان دستش شدیدتر شود. پاهای 90 درجه باز, که حتمن مدل ایستادن و نشستن باید این طور باشد و لاغیر, کافی ست به نمایش خوابش ببرد. دو انتخاب بیشتر نمی ماند. یا باید خودت را مچاله کنی و بچسبانی به پنجره ی پر از لکه های مانده ی آب. یا باید به اندازه ی جای خودت بنشینی, پاهایت را محکم کنی و بیخیال هر لحظه بیشتر شدنِ انتقال گرمای پایش به تو, بیخیال نفس های بلندِ صدا دارش, رویت را برگردانی به اطراف یخ زده ی جاده زل بزنی.

کافی ست هم مسیری ات پسر باشد (از نوع غیر خاصش). آن وقت باید خودت را آماده ی نبردِ چند ساعته کنی. تــــ ــن به تـ ـن.


گاهی پیش می آید هم مسیری ات دختر می شود (معیار, هیکل ِ مناسب است). پاهای هم سطح, دست های سر ِ جا, تکان های به اندازه, پاهای نیمه باز.... آن وقت است که می توانی دست هایت را حتا باز و بسته کنی, اطرافت را بیشتر زل بزنی, به یک وجب فاصله ی میان تان نگاه کنی و نفس راحت بکشی. آن وقت است که می توانی با خیال راحت سرت را به پشتی تکیه دهی و چشم هایت را ببندی. حتا مایل شدن به هر سمت روی هر پیچ ِ تند هم خاطرت را پریشان نکند. بین خودمان بماند, آن وقت کمربندها دیگر هوا خفه کن نیستند.

بله...کافی ست شانس بیاوری کناری ات دختر باشد که...که...که اصلن بیا روی مــ ـن بــ ـخواب :)))



*اسمش را گذاشته اند سواری ِ میان شهری