برای پست بالا حتی اگه همه اینا رو صد بارم بهش بگی نمیفهمه ... حتی اگه تو گوششم بزنی بازم نمیفهمه ... باید تجربه کنه ...طعم دردو ...باید بشکنه و باید دوباره کمر راست کنه از نو تکه های دلشو از رو زمین جمع کنه و همه این دردارو با تمام وجودش مزه مزه کنه ...شاید اونوقت فهمید ... اما الان با این حرفها ... نه ...نمیفهمه ...
و من اعتراف های های تو را از قدم به قدم تنهایی هایت به گوش سکوت شنیدم و برایت ؛حضور؛ طلب کردم...
حالا تو مادر روحانی من باش...
تو به جایش نوشتی! قشنگ بود
کاش میشد من هم برایش باشم.
و همه ی ما روزی پدر روحانی داشته ایم...و من،همیشه برای اطرافیان پدر روحانی بوده ام!
کدام پدر روحانی را در حال اعتراف دیده ای؟
پرم از اعتراف
یک جا یک گوشه ای برای یک کسی, کسی که با همه فرق داشته باشد...برایش اعتراف کن.
هان؟
وقتی که خلخال من ناقوس تو شد
وقتی که اتاقک اعتراف شاهد معاشقه ی ما بود
اتاقک نم گرفته ی اعتراف...معاشقه ی نگاه های ما...سگ های نگهبانی که اطراف اتاق قدم می زنند...تمام شد.
اولا که عکست بسیار قشنگه و بسیار خوشالم که روی ماهتو دارم میبینم
دوما مثل همیشه متفاوت و قشنگ نوشتی
و من چقدر دوست دارم نوشته هایی رو که اینچنین کوتاهند و رسا
اولن ممنون.
بعدشم اینو خودمم خیلی دوست داشتم...لحظه ی به وجود اومدنش تو ذهنم که تو تاریکی ِ صبح و تکون تکون های اتوبوس بودم و این که واقعیه.
با سلام
اگه مایل به لینک کردن من هستی، این آدرس فیدمه:
www.paria.me/feed
ممنونم
با سلام :)
هرشب به امید ساعت صفر واعتراف برای تو
وهرشب نیامدن تو و................
وقتی بفهمد نمی آید...بنا می کند آزار دادن را...هه!
کوک کوکم...روی صفر!
هوووم...عجیب کوکم
فک کنم بدونم کدوم ساختمونو بگی ... ساعت داره نه ؟
در کل یه ساختمون ِ ساعت دار که بیشتر وجود نداره :)
حس شیرین اعتراف برای پدر روحانی همان حس حس شیرین تکیه گاهی است که گاهی میشه بزرگترین آرزوهایم
مواظب پدر دوست داشتنی ات باش
مواظب شدن نمی خواد...یعنی دست من نیست.
کجایی؟
نیم ترم؟
از نیم گذشته رسیده به آخرهای ترم :(
کاشکی یکی این را بهش بفهماند تا دیر نشده
چیزی که "برای دخترم" گفت درسته.
باید مزه مزه ش کنه...اون وقت تازه شاید بفهمه.
برای پست بالا
حتی اگه همه اینا رو صد بارم بهش بگی نمیفهمه ... حتی اگه تو گوششم بزنی بازم نمیفهمه ... باید تجربه کنه ...طعم دردو ...باید بشکنه و باید دوباره کمر راست کنه از نو تکه های دلشو از رو زمین جمع کنه و همه این دردارو با تمام وجودش مزه مزه کنه ...شاید اونوقت فهمید ... اما الان با این حرفها ... نه ...نمیفهمه ...
همین طوره...با یه سری حرف مفت هیچی عوض نمیشه.
خوبه آدم از این ستون ها داشته باشه
حس داشتنش محشره.