بازجویـــــی_1

"وقتی اومدی و خودت رو به زور وارد زندگی شخصیم کردی و موقعیتم رو تو خانواده ی ساده باورم بهم ریختی, به خودم قول دادم احساس هم بازی ِ دوران کودکی و دلسوزی رو کنار بزارم. منتظر یه فرصت و حتا چندتا باشم که تو هم بکِشی. بفهمی اذیت شدن چه لذتی داره و روحت بسوزه. اون وقت می فهمی با هزااااار بار عذرخواهی هم هیچی مثل اول نمیشه.

اعتراف می کنم تمام لحظه های بد یادم می مونه ومنتظر می مونم که تلافی کنم به سخت ترین نحو. اعتراف می کنم تلافی کننده ی زجر آوری هستم."


خسته م. جایی مثل "زنستان" ام آرزوست.